روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نگاره روژان

شيطون مامان

عاشق اين لباسش بودم.خيلي بهش ميامد. اما چون بهار هنوز هوا يه كم سرد بود بازير سارافوني ميپوشوندم. گل سرش رو هم ست كرده بودم. ...
27 شهريور 1392

تاب (9ماهگي)

روژان تاب خيلي دوست داره.پارك كه ميبريمش دوست داره فقط تاب سوار بشه. موقع پايين اومدن هم گريه ميكنه. تو خونه هم همين طوره ميذاريمش توي تاب و تكونش ميديم. اگه تكون نديم اعتراض ميكنه. بعدم كم كم خوابش ميره دختر گلم. ...
27 شهريور 1392

پايان 11ماهگي

سلام روژان عزيزم. امروز كه 26 شهريور 92، يازده ماهگيت تموم شد و وارد 12 ماهگي شدي عزيز دلم. اميدوارم هر موقع كه اين مطلب رو خوندي سلامت و شاد باشي خوشگلم. روژان خوبم تو فرشته اي هستي كه خداوند مهربون به من هديه كرده.فرشته اي زيبا مهربون و دوست داشتني. فرشته اي كه توي زندگيم اومده و من از اين اتفاق خيلي راضي و خوشحالم. هرموقع كه بهت نگاه ميكنم و كنارتم خيلي لذت ميبرم و خدا رو به خاطر اين لطفي كه بهم كرده و يك دختر خوب و سالم وشيطون و باهوش داده شكر ميكنم. دخترم خيلي خيلي خيلي دوستت دارم عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم ميخوامت يه دنيا. ...
26 شهريور 1392

ايستادن(9ماهگي)

روژان كوچولو تازه ياد گرفته دستشو به لبه تخت بگيره و بعد بلند بشه و رو پاهاش بايسته.   بعدم من صداش كردم تا بدونه كه من هميشه پشتشم و مراقبش ...
23 شهريور 1392

8ماهگي روژان

اينجا اولين باري بود كه توي پارك سوار تاب ميشد. ميشه به وضوح تعجب رو تو چشماش ديد. اينجا پارك اردكاني هست.روژان كنار اين درخت گذاشتم عكس گرفتم كه وقتي بزرگ شد ببينيم اين درخت چقدر بزرگ ميشه   وقتي چيزي ميخوره خيلي بامزه اس. اينجا داره سوپ ميخوره. فكر كنم از دور دهنش معلوم باشه.   هركاري كني شيطونه جيگره با اين ربان قرمز ببينيد چقدر قشنگ شده. ميره توي ميز از اون طرف مياد بيرون.اما اينجا طبق معمول چون دوربين ديد اومد به سمت من اينجا موهاشو مثل جوجه تيغي كردم از نماي نزديك گرفتم كه معلوم باشه. اينجاهم باز سوار تاب كرديمش اما اين بار يه اكشن هايي از...
17 شهريور 1392

آتليه

روژان 7ماه و نيمش بود كه برديمش آتليه.خوب مينشست تازه دو تا دندون خوشگل هم پايين درآورده بود كه خيلي قشنگ و ناز بودن .دوست داشتم از اين دوره عكساي قشنگي داشته باشم.واسه همين خيلي جستجو كردم و دنبال يه آتليه خوب بودم و بالاخره تصميم گرفتم و وقت گرفتم و رفتيم آتليه. رفتن اتليه همانا و عكس گرفتن همانا و متعجب بودن روژان همانااااا. كلا بچه ام متعجب بود من و باباش و عكاس و همكار عكاس خودمونو كشتيم تا روژان از حالت ! بيرون بياد و بخنده.فكر كنم يه 200 يا300 تا عكس گرفتيم.بنده خدا عكاس فقط تندتند عكس ميگرفت صداي قورباغه در مي آورد و..... 2ساعت و نيم اونجا بوديم سريع لباس و دكور عوض ميكرديم. دكور زياد بود اما به خاطر روژان نشد زياد دكور عوض كنيم ...
17 شهريور 1392
1